حرکت از طریق غم و اندوه با کمک سگ من
حرکت از طریق غم و اندوه با کمک سگ من

تصویری: حرکت از طریق غم و اندوه با کمک سگ من

تصویری: حرکت از طریق غم و اندوه با کمک سگ من
تصویری: نجات توله سگ توسط یاران ملی گرایان مردم گرا در کرمان. 2024, نوامبر
Anonim

اوایل این هفته از من سال شد ، "مهمترین درسی که از سگهای خود آموخته اید چیست؟" من اولین چیزی را که به ذهنم خطور کردم گفتم ، اما پاسخ واقعی خیلی دیرتر ، مدتها پس از پایان مکالمه ، به من رسید.

با تشکر از روز شکرگذاری ، باید اعتراف کنم که قسمت بزرگی از من وجود داشت که می خواست هفته را کاملاً کنار بگذارد. در زندگی من حتی یک روز شکرگذاری نبوده ام که با مادرم نگذرانده باشم ، و برای این اولین روز فقط به نوعی می خواستم سرم را در شن بگذارم و از کنار آن بگذرم.

با توجه به مشاوران غم و اندوه ، این یک پاسخ کاملاً معتبر است. نیازی نیست خود را مجبور به خوشگذرانی کنید وقتی در حال غم و اندوه بزرگ هستید. در خانواده من ، هرکدام یک تعطیلات بزرگ داریم که میزبان آن هستیم و شکرگذاری از زمان ازدواج من 14 سال پیش متعلق به من بوده است. با این حال ، ما دعوت های زیادی از افراد دیگر داشتیم و من به راحتی می توانم امسال را تعطیل کنم.

من به اتاق مهمانم رفتم تا در مورد آنچه می خواستم انجام دهم تعمق کنم ، اتاقی که مادرم در ماه ژوئن درگذشت ، اتاقی که هنوز پر از چیزهای مربوط به آن است که هنوز نمی توانم از آن عبور کنم. من عکسی از او برداشتم ، ناگهان زیبایی او را یک بار دیگر تحت تأثیر قرار داد ، سیل احساسات بار دیگر افزایش یافت.

می خواستم دوباره تصویر را داخل یک کشو پر کنم و فرار کنم ، اما قبل از اینکه بتوانم این کار را انجام دهم ، برودی وارد اتاق شد. او کنار من روی زمین قرار گرفت - همان نقطه ای که دو ماه در کنار مادرم خوابیده بود - و سرش را روی بغل من گذاشت ، و اساساً من را در جای خود نگه داشت. بنابراین من باقی ماندم و با تصویر باقی ماندم ، و اجازه دادم احساسات روند خود را ادامه دهند ، در حالی که او هر چند ثانیه یکبار دستم را برای pats به سرش می انداخت.

بنابراین به زمین چسبیدم و مجبور شدم از طریق افکارم تلاش کنم ، تصمیم گرفتم که پرش از این تعطیلات در واقع فکر بدی برای من است. من اساساً این رسم دیرینه تعطیلات خانوادگی را می پذیرم و تمام تمرکز خود را بر روی ضرر می گذارم ، که البته آخرین چیزی است که مادرم می خواست. اگرچه روبرو شدن با روز غم انگیز خواهد بود ، اما همانطور که برودی به من دلگرمی داد ، تصمیم گرفتم این همان کاری باشد که باید انجام دهم.

من از اتاق مهمان آماده رفتن بیرون آمدم. ما نه تنها طبق برنامه پیش رفتیم ، بلکه پنج نفر دیگر را نیز دعوت کردیم. حرکت از روی دست اندازهای گذشته ، گذشته و گذشته ، اما نه در اطراف آنها. هرگز در اطراف

بنابراین حدس می زنم آنچه که می گفتم ، اگر از قبل به آن فکر می کردم ، این درس مهمی بود که من هرگز در دانشکده دامپزشکی یاد نگرفتم: سگ ها به ما می آموزند که در آن لحظه باشیم. نه برای فرار از چیزهای غم انگیز بلکه برای فرار به سمت آنها. از آنجا که هر لحظه گرانبها است ، حتی لحظات ترد و ترد که باعث می شود بهتر از آن عزیزان قدردانی کنیم ، و آنها سزاوار زیستن هستند.

این یک هک درس است. و من خیلی خوشحالم که امسال آن را یاد گرفتم.

تصویر
تصویر

دکتر جسیکا وگلسانگ

توصیه شده: