فهرست مطالب:

سگی که در خندق در حال مرگ است پیدا شد پس از اینکه به او امکان دوم و سوم - در زندگی داده شد ، شادی می یابد
سگی که در خندق در حال مرگ است پیدا شد پس از اینکه به او امکان دوم و سوم - در زندگی داده شد ، شادی می یابد

تصویری: سگی که در خندق در حال مرگ است پیدا شد پس از اینکه به او امکان دوم و سوم - در زندگی داده شد ، شادی می یابد

تصویری: سگی که در خندق در حال مرگ است پیدا شد پس از اینکه به او امکان دوم و سوم - در زندگی داده شد ، شادی می یابد
تصویری: داستان جنگ احد و شرکت شیطان در این جنگ مقابل امیرالمومنین علی علیه السلام قسمت سوم 2024, دسامبر
Anonim

توسط دیانا بوکو

برخی از داستان های نجات به منظور تغییر همه افراد درگیر است. داستان برودی ، مخلوط Foxhound آمریکایی که در یک خندق افتاده کشف شده است ، یکی از آنهاست. سه زن - یک دامپزشک - سه نجات ، یک سفر جاده ای چند ایالت و بسیاری از فیزیوتراپی طول کشید تا برودی را به سگ خوشبخت و شکوفائی که امروز است ، برساند.

یک رهگذر در سال 2007 برودی را پیدا کرد و او را به یک نجات محلی در کینگ ویلیام ، وا آورد. علیرغم جراحات زیاد سگ ، پناهگاه به سرعت او را برای فرزندخواندگی قرار داد.

"پناهگاه برودی در ابتدا گرفته شد و هیچ گونه مراقبت پزشکی برای جراحات خود در حالی که در کنار آنها بود ارائه نکرد. حتی سو medication استفاده از داروهای ضد درد ، "می گوید دکتر سو رانکورلو ، مالک و دامپزشک در کلینیک حیوانات دکتر سو در بلبروک ، اوهایو ، و بنیانگذار نجات شانس دوم. سرانجام رانکورلو مسئولیت مراقبت از برودی را بر عهده گرفت. او می گوید: "به اندازه كافی حیرت آور ، پناهگاه بلافاصله او را به عنوان سگ قابل قبول در مقابل پتفایندر قرار داد ، علی رغم اینكه آنها اشعه ایكسی انجام داده بودند و می دانستند كه او از ناحیه لگن دچار چندین شکستگی و از ناحیه عقب شده است."

در پتفایندر بود که ویکی لودلو ، یک دوستدار حیوانات در اوهایو ، برودی را پیدا کرد. رانکورلو توضیح می دهد: "به هر دلیلی ، چیزی در مورد برودی با او طنین انداز شد و او از دیتون به سمت پناهگاه ویرجینیا رفت تا او را بدست آورد." "او احتمالاً تشخیص داده است كه او شانس بسیار کمی برای فرزندخواندگی دارد و احتمالاً به اتان تبدیل خواهد شد."

نجات زندگی برودی

لودلو بیش از 24 ساعت رانندگی کرد تا برودی را بردارد و او را به اوهایو بازگرداند ، اما در راه بازگشت ، او شروع به سرفه خون کرد. لودلو که نمی دانست چه کار دیگری باید انجام دهد ، به طور تصادفی با یک توله سگ بیمار در دکتر Rancurello ایستاد. دامپزشک به یاد می آورد: "او وحشتناک به نظر می رسید."

طبق تخمین های رانکورلو ، برودی حداقل دو یا سه روز قبل از پیدا شدن در خندق دراز کشیده بود. وی از ناحیه زخم های قدیمی دچار شکستگی مچ پا و شکستگی مچ پا و پنج شکستگی لگن شده بود که احتمالاً نشانه سو abuse استفاده در گذشته بود. این سگ همچنین از ذات الریه مضاعف رنج می برد. بدون مراقبت های پزشکی تهاجمی ، برودی می مرد.

از آنجا که لودلو توانایی پرداخت هزینه های درمان را نداشت ، آینده برودی امیدوار کننده به نظر نمی رسید.

رانكورلو گفت: "آن وقت است كه دستم را به سمت او دراز كردم و او خیلی آرام سرش را روی دست من گذاشت و به چشمانم نگاه كرد." "در آن لحظه می دانستم که سگی که موفق به زنده ماندن در اثر اصابت اتومبیل شده است ، به مدت دو هفته بدون مراقبت پزشکی در یک پناهگاه است و 15 ساعت رانندگی برای نشستن در آستان من نیاز به فرصتی دارد."

درست در همان زمان ، لودلو از مالکیت برودی برای نجات صرف نظر کرد و رانکورلو مسئولیت راه طولانی سلامتی خود را به عهده گرفت. Racurello توضیح می دهد ، از جمله ، مراقبت های برودی شامل مایعات IV ، آنتی بیوتیک ها ، درمان های نبولایزاسیون برای ذات الریه ، داروهای ضد درد شدید برای شکستگی های وی و آتل پا با تغییر مکرر باند بود.

بیش از دو ماه بود که برودی به اندازه کافی خوب بود که بتواند نجات دهد و حتی به فکر یافتن یک خانه دائمی برای او باشد.

راكورلو می گوید: "مطمئناً در همان زمان كه برودی در كلینیك من بستری شد ، ما ارتباط بسیار نزدیكی برقرار كردیم ، گرچه این ارتباط از همان لحظه كه او روی میز امتحان من بود به چشمان من نگاه می كرد ، آغاز شده بود." "من از همان ابتدا کشش به سمت او را احساس کردم و این قطعاً در هفته هایی که با هم بودیم ادامه داشت."

برودی پذیرفته می شود

در طی بهبودی برودی ، یک روزنامه محلی مطلبی راجع به او منتشر کرد ، که باعث مراجعه تصادفی مردم به کلینیک شد. یکی از آن افراد پاملا گرگ بود.

گرگ توضیح می دهد: "من كاری را برای اهدا آورده ام و در حالی كه آنجا بودم ، پرسیدم كه آیا می توانم از برودی دیدن كنم." "او بسیار شیرین ، اما بسیار ترسو بود ، با کوچکترین سر و صدایی می لرزید و همیشه در دورترین گوشه ای که می توانست پنهان شود ، مخفی شد." گرگ نتوانست احساسی را که قرار بود او را به خانه بیاورد لرزاند.

در نهایت گرگ برودی را به فرزندی پذیرفت و او را در مسیر توانبخشی آغاز کرد. گرگ توضیح می دهد که مدت زیادی طول کشید تا آرام شود و بر خجالتی بودن خود غلبه کند.

او می گوید: "اگرچه او با من روی مبل می نشست ، اما مکان مورد علاقه اش روی تختش در گوشه ای خلوت بود." "سپس یک روز من در حال تماشای تلویزیون ، گوش دادن به غذا خوردن [برودی] در این نزدیکی هستم ، که او ناگهان غذا را متوقف کرد ، وارد اتاق نشیمن شد ، به حالت بازی خم شد و دم خود را تکان داد!" اولین کسی بود که کسی دیده بود که برودی دمش را تکان می دهد.

از آنجا که برودی به طور فزاینده ای از سلامتی و اعتماد به نفس بیشتری برخوردار شد ، گرگ شروع به بردن وی برای پیاده روی کرد. همه چیز روان بود تا یک بعد از ظهر سه شنبه سرنوشت ساز. در حالی که بردی را امتحان کرد ، برودی ترسید ، کمی سخت گرفت و توانست فرار کند.

گریگ می گوید: "از کنایه ای بزرگ ، برودی به حدی سالم شده بود که می توانست بدود و بدود و به جنگل برود."

صرفه جویی در بردی برای بار دوم

گرگ در وحشت با دکتر سو تماس گرفت که داوطلبان را جمع کرد.

گرگ توضیح می دهد: "من کنار خودم بودم." "نه تنها سگم را از دست داده بودم ، بلکه احساس می کردم سو ، ویکی و کل جامعه را ناامید می کنم."

بعد از گذشت روزها بدون هیچ شانس ، گرگ در یک شنبه شب بعد از شام مسلح به چراغ قوه و دوچرخه شروع به کار کرد. به گفته شانس ، او برودی را در کنار یک شیب تند دید. پس از چند تلاش ناموفق برای گرفتن او ، برودی دویدن را متوقف کرد و به گرگ اجازه داد تا دستانش را به دور او بپیچد و با کمک دکتر راکورلو به خانه بیاورد.

برودی پس از نجات چشمگیر ، چند ماه دیگر با گرگ زندگی کرد ، تا اینکه مشخص شد که او به خانه امن تری احتیاج دارد.

گرگ توضیح می دهد: "در بهار سال بعد ، او از طرق مختلف به طور مکرر بیمار می شود." "او اغلب در پیاده روی ما در نزدیکی جنگل چیزهایی را که با آنها در تماس بود می خورد و ما تشخیص دادیم که سیستم ایمنی بدن او شاید آنقدر قوی نباشد که بتواند در برابر باکتری ها و سایر چیزهای بدی که به آنها وارد می شود مقاومت کند."

برودی به یک مکان جدید برای تماس با خانه احتیاج داشت - ترجیحاً خانه ای با حیاط. گرگ می گوید: "او برای آخرین بار نیاز به نجات داشت." و اینگونه بود که بیلی دوباره به زندگی با دکتر راکورلو بازگشت.

سرانجام برای همیشه خانه

رانکورلو می گوید: "او از آن زمان در کنار خانواده من بود و ما قطعاً یک پیوند ناگسستنی داریم." "من با تمام وجود می دانم که برودی به من اعتماد دارد ، و او می داند که او برای همیشه در جایی است که قرار است باشد."

از زمان بروز این اتفاق تقریباً نه سال می گذرد و برودی اکنون حدود 12 سال دارد.

رانکورلو می گوید: "او هنوز همان لذت زندگی را دارد." "او هنوز همان سگ بازیگوش و مسخره ای است که دوست دارد در حیاط پشت خانه (به ویژه در برف) بدود و من نمی توانم زندگی بدون او را تصور کنم."

توصیه شده: