فهرست مطالب:

آیا مادربزرگ های خود را موش حیوان خانگی می خرید؟
آیا مادربزرگ های خود را موش حیوان خانگی می خرید؟

تصویری: آیا مادربزرگ های خود را موش حیوان خانگی می خرید؟

تصویری: آیا مادربزرگ های خود را موش حیوان خانگی می خرید؟
تصویری: عجیب ترین حیوانات خانگی که صاحب اش را خوردند 2024, سپتامبر
Anonim

ستون نویس ما این کار را کرد. دریابید که چطور شد

حیوان خانگی موش در دست است
حیوان خانگی موش در دست است

این مقاله با مجوز Grandparents.com ارائه شده است.

توسط آدیر لارا

پدربزرگ و مادربزرگ مانند نوه ها هستند. بعضی اوقات حتی وقتی که بهتر می دانیم کارهایی را انجام می دهیم.

به عنوان مثال ، در آنجا در Western Feed ، یک فروشگاه حیوانات خانگی در سانتا روزا ، کالیفرنیا ، در محل کار با مادرشوهرم بودم (شوهرم را با قناری متعجب کرد) وقتی دیدم مخزن شیشه با علامت "موش ماده".

همانطور که اتفاق افتاد ، من آن روز صبح یک قفس حیوان رنگارنگ از یک گاراژ فروشی خریداری کردم (به همراه یک قفس خالی پرنده) ، و آن درست در صندوق عقب ماشین من نشسته بود.

بنابراین من یک موش سیاه و سفید خزدار خریداری کردم و واکنش سریعاً شروع شد: همانطور که مرد ثبت نام حیوان خانگی جدیدم را در یک جعبه مقوایی گذاشت ، با زمزمه گفت: "من از جوندگان متنفرم." اجازه دهید بگویم ، من نظر او را نپرسیده ام و یا به هیچ وجه شایستگی موش صحرایی را به عنوان حیوان خانگی مطرح نکرده ام.

مادرشوهر من هم مشکوک بود: "موش؟"

"برای نوه ها."

"کجا زندگی خواهد کرد؟" او پرسید.

این یک سوال عادلانه بود. نوه های من ، مگی 4 ساله و رایان 6 ساله ، با پدر و مادر مطلقه و دو مجموعه پدربزرگ و مادربزرگ ، در چهار خانه مختلف اتاق خواب دارند - دو خانه در سانفرانسیسکو. 25 مایل دیگر در شمال در Fairfax ؛ و یک چهارم یک ساعت و نیم شرقی در دیویس. موش ها برای سفر با آنها باید کمی چمدان ، جعبه ناهار و صندلی ماشین به اندازه جوندگان تهیه کنند.

اما من به این فکر نمی کردم. داشتم به این فکر می کردم که رایان چقدر در مورد بچه قورباغه کلاس کودکستانش هیجان زده است و یک موش صحرایی برای خودش از یک بچه قورباغه در مدرسه چه بهتر.

بنابراین موش را به خانه آوردم. بعداً ، دخترم مورگان ، مادر مگی و رایان با دختران آمدند و من موش را به او نشان دادم. او همان نگاهی را به من می دهد که دختران وقتی سعی می کنند صبور باشند. او گفت: "خوب ، اما به آنها بگو موش تو است."

عشق موش

حیوان خانگی جدید من یک ضربه بزرگ بود! دختران به نوبت موش را در آغوش گرفتند ، آن را در جیب خود گذاشتند (این کار را با یک قورباغه امتحان کنید) و در مورد آن س questionsال کردند. رایان با اینکه لباس شنای جدید خود را پوشیده بود ، اگرچه استخری به چشم نمی آمد ، اما از من پرسید که چرا آن را خریداری کردم. بعد از اینکه توضیح دادم ، او گفت: "تکانه یعنی چه؟"

آنها موش را سارا نامیدند ، زیرا همه آنها را سارا می نامند (ما احتیاط کردیم که نام قناری جدید شوهرم را قبل از اینکه دختران آن را سارا بنامند بگذاریم). آنها مخصوصاً از igloo پارچه ای سیاه و سفید که در قفسی بود که من در فروش گاراژ خریداری کردم ، خوششان آمد. آنها بالای قفس را بیرون آوردند ، روی زمین دراز کشیدند و از سارا نفس کشیدند.

و هنگامی که مورگان با دختران رانندگی کرد ، سارا در قفس پلاستیکی روشن او بین مگی و رایان در صندلی عقب سوبارو نشسته بود. فکر کردم مورگان چه ورزشی است که سارا را به خانه می برد ، مخصوصاً که قبلاً گربه ای به نام ولفی در خانه اش وجود دارد …

اقامت کوتاه

یک ساعت بعد ، مورگان به هوش آمد. او از سلول خود خواست تا از من بخواهد در وسط خانه و خانه ما با او ملاقات کنم (ما 20 مایل از هم فاصله داریم) وی گفت: "من تعجب می کنم که آیا شما بدم می آید سارا را در خانه خود نگه دارید؟"

بنابراین سارا را پس گرفتم. اکنون ، اگر دختران بخواهند ، من در اتاق بازی خود اسب نگه می داشتم. یک فیل. اما سارا در دستشویی بوی آلوده ای تولید کرد که من او را از شوهرم پنهان کردم. او آن قلم کوچک پارچه ای سیاه و سفید را در قفس خورد - که ، اتفاقاً ، معلوم شد که برای همستر ساخته شده و برای موش خیلی کوچک بود. بنابراین مجبور شدم او را به یک جعبه پلاستیکی بزرگتر منتقل کنم. و البته ، دختران فقط گاهی اوقات به اینجا می آیند ، در حالی که موش مجبور است مسواک خود را تمام وقت در کنار ما آویزان کند.

من چند روز بعد سارا را هدیه دادم ، اما خاطره یک احمق بودن برایم ماند. از نو.

من چیزهای زیادی به نوه هایم می دهم. وقتی رایان کودک بود ، یک روز پس از کار با مورگان در پارک آشنا شدم. وقتی اسباب بازی را از کوله پشتی بیرون می کشیدم ، خانمی که داشت تماشا می کرد ، گفت: "بگذارید حدس بزنم: این مادربزرگ است و اولین نوه است." اخیراً ، من به مورگان کمک کردم تا حرکت کند و خودم را مجبور کردم که تمام اسباب بازی های بلعنده فضایی را که به دختران داده بودم ، از یک اردک به اندازه دو برابر واقعی ، تا یک ماشین باربی درایو ، به چهار دوچرخه منتقل کنم. من فهمیدم که مورگان چقدر صبور است ، وقتی کیسه هایم را در دست می گیرم ، و سپس می گویم: "اوه ، و چیز دیگری در کامیون وجود دارد."

من با خوشحالی بچه ها با هدیه مواجه شدم ، و دخترم؟ او یک اردک غول پیکر پر شده می گیرد.

آیا دیگر دست از این کار برمی دارم؟ من باید. من خواهم.

من سعی خواهم کرد

این مقاله در اصل در Grandparents.com منتشر شده است.

توصیه شده: